این سخنرانی یکی از تاثیرگذارترینهای تداکس هست بیاید اون رو با هم بخونیم و بهش کمی فکر کنیم. این سخنرانی رو خانم لاندسبرجین انجام دادن:
من 20 سال معلم بودهام، و 15 سال است که مادر هستم. 15 پیش دبستانی و سه دبستان را در کشور لتونی و لیتوانی اداره کردهام. کتابهایی درباره فرزندپروری تالیف کردهام.
باید شجاع باشید تا فرزندتون رو همونطوری که هست بپذیرید. تا آرام باشید تا رها باشید. اما من لحظههایی هم دارم که از خودم راضی نبودهام. به خودم افتخار نمیکردم.
دخترم هفت ساله ام عاشق اینه که به ناخنهاش لاک بزنه.موقع تعطیلات مدرسه به ناخنهاش لاک زده بود و من فراموش کردم که لاکش رو پاک کنم و ازش خواستم این کار رو بکنه. از اونجایی که سرم خیلی شلوغ بود فراموش کردم که پیگیری کنم. و چی شد؟ بعد از تعطیلات، صبح وقتی داشتیم میرفتیم مدرسه دیدم ناخنهاش هنوز لاک داره. من ناراحت شدم چون داشتیم راه میافتادیم و وقت نداشتم که پاکشون کنم. بهش گفتم ناراحتم کرده، گفتم که عصبانی شدم. خجالتزده اش کردم… در راه مدرسه، صندلی عقب نشسته بود و به جای اینکه مثل همیشه خوشحال باشه، ساکت بود. دیگه هیجانزده نبود که بره مدرسه. رفت پیش معلمش و دیدم که دستهاش رو مشت کرده تا ناخن هاش معلوم نشه. همهی حواسش به ناخن هاش بود. حس کردم قلبم زخمی شد. چرا این کار رو کردم؟ این کار روبه خاطر دخترم انجام نداده بودم. این کار رو کردم چون نگران قضاوت بقیه دربارهی خودم بودم.
پارادوکس اینه که همهی ما بیشتر از هرچیزی در زندگیمون میخوایم که بچههامون خوشحال باشند.
ما از قضاوت شدن می ترسیم، از ناامید شدن میترسیم. از باختن آنقدر میترسیم که همیشه نگرانیم و استرس داریم.
امروزه ما از یک بچهی مهدکودکی توقع داریم که همون کارهایی را انجام بده که یک کودک دبستانی 10 سال پیش انجام میداد.
از طرفی میدونیم که مغز کودک در این دوران تکامل فوقالعادهای پیدا میکنه؛ در هر ثانیه هفتصد ارتباط عصبی ایجاد میشه.
و ما می تونیم از این موقعیت نهایت استفاده رو داشته باشیم. پس دیگه کسی میتونه سرزنشمون کنه؟
هرچند، یه چیزی رو یادمون میره؛ طبق گفتهی عصبشناسان، استرس مزمن، منجر به تغییرات بلندمدت در ساختار و عملکرد مغز میشه. کودکانی که درمعرض استرس مزمن هستند، مستعد دچار شدن به مشکلات روانی مانند اضطراب، افسردگی، و اختلالات خلقی و مشکلات یادگیری در سالهای بعد هستند.
کودک وقتی بهتر یاد میگیره که کارهایی که قراره انجام بده خیلی سخت یا خیلی آسان نیست، و هدفها با تلاش، پشتکار و اشتیاق قابل دسترسی هستند.
یادمه که تقریبا هفت ساله بودم و من و خانوادهام در گرجستان داشتیم اسکی میکردیم تا اینکه رسیدیم به بالای کوهی که کولاک بود. من کاملا یخ زده بودم و اصلا نمیخواستم اسکی کنم و برم پایین. هرچقدر پدرم بهم اصرار کرد قبول نکرم که اسکی کنم وبرم پایین. پدرم من رو بین پاهاش گذاشت و با هم رفتیم پایین. او می تونست من رو مجبور کنه. می تونست من رو خجالتزده کنه. ولی با این حال تصمیم گرفت که مهربون باشه و این چیزیه که من تا به امروز یادم مونده. این خاطرهی من از کودکیم و از پدرمه. و این انگیزه ی من برای ناامید نشدنه.
این سوال ساده که: چه خاطراتی برای فرزندم میخوام بسازم، بهم انگیزه میده.
مهربونیه که به فرزندانمون احساس دوست داشته شدن میده و نه مدرکها یا نگرانیهامون، نه تعداد کلاسهای بعد از مدرسه که هر روز اون ها رو میبریم یا تکالیفشون که براشون چک میکنیم. مهربونی؛ این همون موضوع اصلیه، این خاطرهایه که میمونه.
بچه ها یک زندگی بدون استرس نمی خوان. استرس خوب یا متوسط مثل درس خوندن و یادگرفتن مهارت های جدید تاثیر مثبتی روی مغز داره ولی استرس مداوم باعث به هم ریختگی و آشفتگی میشه. یادتون باشه: هر روز مهربونی. و اگر فکر میکنید ممکنه باعث تنبلی بشه، بهتون میگم که باعث تنبلی نمیشه. انسان ها به طور ذاتی کنجکاو و خلاق متولد میشوند. تا حالا بچهی یک سالهای رو دیدین که تسلیم بشه و دیگه برای راه رفتن تلاش نکنه؟ نه. مهم نیست چند بار زمین بخوره، هرچند بار که لازم باشه بلند میشه و میایسته. چون مصممه و هنوز از شکست نمیترسه.
این خاطرهای که ما برای فرزندمون میسازیم جادو میکنه. هیچ روز یا لحظهی بی عیب و نقصی قرار نیست برسه. اگر منتظر باشیم یک روی خوب بیاد، هیچ وقت نمیاد. از سرکار خیلی دیر میایم خونه، خسته میشیم، بی انرژی و عصبانی میشیم. همون روزی که میخوایم بریم پیاده روی ممکنه بارون بباره. پدر و مادر بودن یعنی لذت بردن از لحظات غیرقابل پیش بینی. فرزندتون رو درآغوش بگیرید، بخندید، وقتی میخواید سرزنشش کنید زبونتون رو گاز بگیرید. مگه هر کدوم از ما واقعا چند دقیقه با بچههامون وقت میگذرونیم؟ بگذاریم این دقایق ارزشمند باشن و بهترین خاطرهها رو بسازن. تجربهای باشن از عشق بی قید و شرط.
به آینده شون فکر کنید، به 10 یا 20 سال بعد. دلتون میخواد دخترتون چی رو یادش بیاد؟ دوست دارین پسرتون چی یادش بمونه؟ بهشون دوچرخه سواری یاد بدید، یه کیک بپزید و خرابکاری کنید و باهم بهش بخندید. اگر روز قبل عصبانی شدید امروز بخندید. ببخشید. عذرخواهی کنید. ارزش ها رو یادش بدید. هرچه قدر می تونید بهش بگید دوستش دارید. جرات کنید و خاطرات شیرین و پراز عشق بسازید تا یک عمر باهاتون بمونه. و من به این باور رسیدم که این تنها چیزیه که ارزش داره به خاطرش زندگی کنیم.
منبع: کودکو